من از ان آدمهایی که خودشان را ارزشی میدانند و از "آرمان های انقلاب" و "امام راحل" حرف میزنند و تمام حرکت انقلاب و تغییر حکومت در ۳۰ سال پیش را یک حرکت مثبت قلمداد میکنند یک سوال دارم: آیا جلوگیری از نکبت و بدبختی ادامها، و ویرانی کامل اقتصادی ایران، جلوگیری از فقر مطلق و احیای تولید، مبارزه با انحصار طلبی و دیکتاتوری دولتی، تلاش برای به دست آوردن آزادی بیان و کوچکترین حقوق شهروندی، تلاش برای احیای اخلاق و صداقت در تمام لایههای جامعه، تلاش برای جلب رضایت نخبگان دل زده جامعه و استفاده از نیروی انسانی به جای پول نفت، حاکم کردن روح اعتماد به جای روح بی اعتمادی و بد بینی و خشونت که تمام ملکت ما را پر کرده (و سردمدران آن مسئولین نظام جمهوری اسلامی هستند)، و حتا تلاش برای اینکه نسلهای بعد از ما دین، فرهنگ، و هویت نسل امروز را نا کارامد ندانند و برای همیشه آن را به صورت نوشته در کتابهای تاریخ محبوس نکنند، آیا تلاش برای رسیدن به این آرمانها از شعارها و آرمانهای به اصطلاح بلند انقلاب کمترند؟ اگرکمتر نیستند پس چرا شمایی که مبارزه به هر شکل را برای رسیدن به اهداف انقلاب مبارک جلوه میدهید و فرهنگ شهید پروری آن دوران را تمجید میکنید، چرا اعتراضاتی به مراتب کم تاثیر تر و کم فروغ تر را تند روی قلمداد میکنید و این چنین چهرهٔ محافظ کاری گرفته اید؟ یا به گذشته خود نبالید و خود را به واسطهٔ پیوند با آن "انقلابی" نشان ندهید و به اشتباهت خود اقرار کنید، به اینکه تند روی کردید، یا اگر هنوز بر مرام سابق هستید با این شیطان وطن گیر مبارزه کنید. روی سخنم با انسان خوران حکومت نیست. روی سخنم با امسال سپاه و شورای نگهبان و دولت مکار امروز و دیگر فتنههای زورگوی حکومتی نیست. بلکه به شما میگویم که قدرت ندارید اما دغدغه دارید و خود را از نسل انقلاب میدانید.
گر چه اگر بخواهم با صراحت بیشتر حرف بزنم میتوان بگویم بروید پی کارتان، شما و آن آرمانهای فسیل شده تان. بگذرید آنهایی حرف بزنند که اولویتشان کرامت انسانی ایرانی است، و شکم، لباس و دلخوشی مردم برایشان مهم است، نه اینکه نمازشن قضا شد یا مانتو زنانشان ۴ وجب کوتاه تر.
شرم آور است. شرم آور است که صدایی از شما بلند نمیشود وقتی از تک تک هم وطنان شما بازخواست میشود که در خلوتشان چه میگذرد. شرم آور است که جوان ایرانی باید دو سال از عمر خویش را در یک پادگان بگذراند. شرم آور است که دختران تن مفروشند و پسران به تن فروشی آنها مهتاجند. شرم آور است که میخوانیم و میشنویم و میبینیم، به جٔد و طعنه که باید ایران را با خاک یکسان کرد. خجالت میکشم که دوست داریم ایرانی سربلند باشد ولی دوست داریم فعلا ایرانی نباشیم. خجالت میکشم که بشنویم هم وطنان ما در فقر اعتیاد و نکبت دست و پا میزنند و هنوز هر از گاهی خیل میشوند تا به دنبال ماشینهای رهبرانشان بدوند، تا بشارتی ببینند به اسم "احمدینژاد". غرق در شرم و خشم میشوم وقتی احمدی نژاد میگوید "از ساعت چند اینجایید؟"، وقتی خامنهای میگوید من بهتر از همه میدانم که اوضاع اصلا بد نیست.
ای کاش ایرانی یاد میگرفت که پاسخگو باشد، وای کاش من یک بار از یک نفر میشنیدم که میگفت "شاید هم حق با شما باشد، شاید هم ما اشتباه کردیم".ای کاش آقای خاتمی یا موسوی به این سوال پاسخ میگفتند: "مگر برای شما اعتراض کردن چه بهائی دارد؟" آیا شما هم ترسهای مردم عادی را دارید؟
درست می شود ولی. به قول حافظ:
دلاچوغنچه شکایت زکار بسته مکن که باد صبح نسیم گره گشا آورد