Saturday, May 2, 2009

کدام خوشی‌ مرد حسابی‌، کدام نعمت. خوشی‌ زاییدهٔ آرامش و امنیت است نه ثمره نکبت. خوشی‌ علت و معلول فرصت است، تو به من بگو کدامش را ما داریم. به من بگو از کدام "ما" صحبت کنم و به کدام تعصب چنگ بزنم. خوشی‌ در محفل چرکین عبا پوشان  حکومت دار است. خوشی‌ را "سید علی‌ خامنه‌ای" دارد به واسطهٔ مصون بودن و امنیت حتی در کثیف‌ترین شکل قدرت. خوشی‌ از آن اوست که  فرصت دارد تا اندیشه و نگرش خود را بر امتی تحمیل کند و آن طور که می‌خواهد بهشت را بخرد.  میگویند برترین هیجان از آن اهل اندیشه است. آری، بهترین لذتها از آن شما باد، شمایی که زمام اندیشهٔ یک قوم در دست شما است. شمایی که اصحاب اندیشه را این طور تعبیر کردید. و این بد تعبیری را به این بسنده نکردید. به من بگویید امروز کدام واژه در جامعه ایرانی‌ تاثیر حقیقی خود را دارد؟ کدام کلمه دل انسانی‌ را تکان میدهد، کدام مفهوم را همه به درستی‌ میشناسند؟ آن قدر گفتید  "مقدس" و آن قدر از آن افسانه گویی کردید که نجاست روحانیت متحجر هم مقدس شد. انتظار، ایثار، دانش، تفکر، خود باوری، اخلاق، آرزو، آرمان، عشق و از همه مهم تر خدا را زایل کردید. باز هم بگویم؟

و من ناراحتم چون خوشی‌ ندارم. چون غرور ندارم،  و زیر پایم سست است. چون طعم از دست دادن را چشیده‌ام و به باورهایی  گمان بد برده ام. چون قضاوت میشوم نه بر مبنای روشنی درونم، بلکه به خاطر  جبر روزگار و نخوت قیمین دغل باز. چون خوب بودم و سخت تلاش کردم اما به راحتی‌ از دست می‌‌دهم. و مردمی از قوم خویش میبینم که یک دیگر را به جرم عقیده میکشند، و در به دست آوردن سخت حریص ا‌ند و از ارزش‌ها به سادگی‌ میگذرند. به همین جرم من و هم نوع خود را به تبعیض هولناکی محکوم کرده ا‌ند. 


و چندی است که سخت محتاجم تا در پس تمام دلهره‌ها و سختی ها، و کم رنگی‌ باورها، صدایی از آن یگانهٔ شنوا بشنوم تا نایی برای رفتن باشد.  اما دریغ ....... 


و این حقیقتی است

از ان زمان كه آرزو چو نقشي از سراب شد      تمام جستجوي دل سئوال بي جواب شد

نرفته كام تشنه اي به جستجوي چشمه ها       خطوط نقش زندگي چو نقشه اي بر آب شد

چه سينه سوز آه ها كه خفته بر لبان ما             هزار گفتني به لب اسير پيچ و تاب شد 

 نه شور عارفانه اي نه شوق شاعرانه اي       قرار عاشقانه هست شتاب در شتاب شد 

 نه فرصت شكايتي نه قصه و روايتي            تمام جلوه هاي جان چو ارزو به  خواب شد 

 نگاه منتظر به در .نشست و عمر شد به سر       نيامد به خود ديگر  كه دوره شباب شد 



1 comment:

Seyyed said...

" يك طرف زيبايي است و طرف ديگر در هم شكستگان و پايمال شدگان. هر قدر هم اين كار دشوار باشد من ميخواهم به هر دو طرف وفادار بمانم".
چاره ای نیست. به قول کامو باید به هر دو طرف پایبند باشیم. هم خوش باش و هم نگران. اما رفیق هرگز عصبانی نشو.