Wednesday, April 15, 2009

دو نفر مکالمه میکردند و من میشنیدم. 


اولی‌ میگفت از قول شخص سومی‌ که مورد احترام هر دوی آنها بود، که بشر در طول تاریخ   موروثات زیادی را سینه به سینه به نسل بعد از خود منتقل کرده که غالبا از چیزهای ناپسند و بد سرشار است. اما این میان یک چیز استثنا خوب از آب در آماده و آن "علم" (science) است. دومی‌ بلافاصله گفت "و البته هنر هم از این دست است"، که اولی‌ سریعا به تایید نشست که منظور من در قیاس با چیزهایی‌ است مثل "دین"، که با این کار طعنه (sarcasm) کلام خودش را هم از بین برد، و از آنچه نمیخواست اسم برد.

می‌خواستم بگویم که از نظر من این حرف بسیار ساده انگارانه است و تباه کنندهٔ دست آورد‌های بشری. انسانی‌ که تا چند هزار سال پیش اندیشه کردن را تباهی میپنداشت و جنگیدن را فرض، آیا در طول تاریخ درگیر حلاجی فلسفه، دین و قوانین اجتماعی خویش نبوده؟ و آیا امروز از تمام اینها آسوده شده؟ من این را بدون هیچ جانب داری میگویم و فقط سوال می‌کنم، آیا تاریخ گواهی نمیدهد که ادیان در زمان خویش محرک اندیشه و مشوق حرکت و پرسشگری بوده ا‌ند؟ "پیام"،  "سوال"، "انذار" ، "حرکت"  و "ایمان" آیا  محرک‌های انسانی‌ نیستند که در بطن حرکت پیامبران  وجود داشته ا‌ند؟

اینکه امروز بشر دین را در قالب پاسخی آنی‌ به مسالهٔ مرموز مرگ و زندگی‌، یا پدیدهٔ خلقت میپندارد،  یا مجموعه قوانینی مکتوب و تغییر ناپذیر که بدون آنها پایه‌های عرش مقدس فرو میریزد، آیا این حاصل تقصیر بشر امروز در پرسشگری و نو نگری نیست؟ اینکه میترسد خود را بر آنکه پدارنش بر آن نبوده ا‌ند نیابد، و از تغییر در هراس است؟ و یا اینکه هنوز انسان به درستی‌ فرا نگرفته است که با هر چیز که مخالف است از آن بیزار نباشد، و هنوز دیدش مطلق است، و نسبی‌ بینی‌ را بلد نیست.  انسانی‌ که به واسطه غرق شدن در صفات ناپسندی که نسل‌ها همراه خود متکامل کرده است، همچون "انحصار طلبی"، "احاطه یه بی‌ چون و چرا و یک طرفه بر طبیعت" و بسیاری دیگر، از درک کردن کوچک‌ترین فلسفه‌های وجود محروم است، و برای فرار از واقعیت وجود مرگ خود را به نابینایی میزند. از روح جمعی بی‌ خبر است و با خود و دیگران غریبه است. انسانی‌ که ایمان، شهامت، اراده و موفقیتش را معیار‌های روتین زندگی‌ سرمایه طلبی ش تعیین می‌کند و شاید حتی یک بار از خود نپرسیده که سرنوشت بشر چه میشود؟



نه، هر چه بیشتر فکر می‌کنم میبینم چقدر ساده انگارانه است این تحلیل!

No comments: