Wednesday, April 29, 2009

چه چیز بیشتر از همه


آقای رئیس جمهور، در این ۱۰۰ روزی که در قدرت بودید، چه چیزی بیشتر از همه شما را شگفت زده کرد؟ چه چیزی بیشتر از همه شما را ذوق زده کرد؟ چه چیزی شما را بیشتر از همه تحقیر کرد؟ و چه چیزی بیشتر از همه شما را گرفتار کرد؟

.....من شگفت زده‌ام (در مقایسه با زمانی‌ که وارد این میدان شدم)، از تعداد زیاد موضوعات حساسی که در آن واحد پدیدار میشوند....

گرفتار؟ نمیتوانم بگویم گرفتار، ولی‌ به این موضوع واقف شدم که تغییر در واشنگتن به کندی صورت می‌گیرد، و هنوز مقدار زیادی منازعه و دعوای سیاسی در جریان است، آن هم وقتی‌ که ما درست در میان یک بحران واقعا بزرگ هستیم.....

ذوق زده؟ ذوق زده، به شما میگویم، وقتی‌ با خدمت کاران مردان و زنان (این کشور) ملاقات می‌کنم، ذوق زده احتمالا واژه خوبی‌ نیست.....

احساس حقارت...احساس حقارت از این حقیقت می‌کنم که ریاست جمهوری فوق العاد مقامی قدرتمند است، اما در عین حال ما هنوز بخش کوچکی از کلیت زندگی‌ در آمریکا هستیم، و مراکز قدرت بسیار متفاوتی وجود دارند. بنابرین من نمیتوانم دکمه‌ای را فشار دهم و مثلا ناگهان بانک دار‌ها دقیقا همان کاری را بکنند که من می‌خواهم، یا فرضا کلیدی را روشن کنم و ناگهان کنگره با من همسو شود.....

Thursday, April 16, 2009

ترکیه و ایران! آه

ترکیه و ایران؛ گذشته‌های یکسان، مسیرهای متفاوت


مقاله ای از نسرین عظیمی

.....ترکیه مانند ایران اسیر نفت نشد و بهتر از ایران توانست به اقتصاد خود تنوع ببخشد و با پیشگیری از مداخلات خارجی، سرنوشت سیاسی خود را به دست گیرد.امروز ترکیه یکی از قطب‌های اقتصادی منطقه است و در گستره وسیعی از آسیای میانه گرفته تا شمال آفریقا، کشوری تاثیرگذار است. ثبات و دوام تصویر سکولار و دموکراتیکی که از یک کشور اسلامی پیشرو به نام ترکیه پدید آمده، نتیجه تلاش‌های دیپلماتیک بی‌نظیر مقامات ترکیه بوده است. در سال‌های اخیر ترکیه۱۲ سفارتخانه و ۲۰ کنسولگری در سراسر آفریقا ایجاد کرده و سال گذشته هم در استانبول میزبان نخستین اجلاس همکاری ترکیه- آفریقا بود. مقامات بلندپایه ۵۰ کشور آفریقایی در این اجلاس حضور یافتند.........در سال۲۰۰۸میزان سرمایه‌گذاری‌های خارجی در ترکیه با افزایشی چشمگیر به رقم۱۴میلیارد دلار رسید، در حالی که این رقم برای ایران تنها یک میلیارد دلار است.از زمان انقلاب اسلامی در ایران، مسیرهایی که دو کشور پیمودند کاملا متفاوت و دور از هم بود. این تفاوت هرگز تا به این اندازه محسوس نبوده است.....در روایات بسیاری از سرنوشت و تقدیر ملی، ایرانیان امروز به همسایگان ترک خود که می‌نگرند، آنها را تحسین می‌کنند،‌ اما پرواضح است که در پس این تحسین، رگه‌هایی از حسادت را هم می‌توان یافت.

Wednesday, April 15, 2009

دو نفر مکالمه میکردند و من میشنیدم. 


اولی‌ میگفت از قول شخص سومی‌ که مورد احترام هر دوی آنها بود، که بشر در طول تاریخ   موروثات زیادی را سینه به سینه به نسل بعد از خود منتقل کرده که غالبا از چیزهای ناپسند و بد سرشار است. اما این میان یک چیز استثنا خوب از آب در آماده و آن "علم" (science) است. دومی‌ بلافاصله گفت "و البته هنر هم از این دست است"، که اولی‌ سریعا به تایید نشست که منظور من در قیاس با چیزهایی‌ است مثل "دین"، که با این کار طعنه (sarcasm) کلام خودش را هم از بین برد، و از آنچه نمیخواست اسم برد.

می‌خواستم بگویم که از نظر من این حرف بسیار ساده انگارانه است و تباه کنندهٔ دست آورد‌های بشری. انسانی‌ که تا چند هزار سال پیش اندیشه کردن را تباهی میپنداشت و جنگیدن را فرض، آیا در طول تاریخ درگیر حلاجی فلسفه، دین و قوانین اجتماعی خویش نبوده؟ و آیا امروز از تمام اینها آسوده شده؟ من این را بدون هیچ جانب داری میگویم و فقط سوال می‌کنم، آیا تاریخ گواهی نمیدهد که ادیان در زمان خویش محرک اندیشه و مشوق حرکت و پرسشگری بوده ا‌ند؟ "پیام"،  "سوال"، "انذار" ، "حرکت"  و "ایمان" آیا  محرک‌های انسانی‌ نیستند که در بطن حرکت پیامبران  وجود داشته ا‌ند؟

اینکه امروز بشر دین را در قالب پاسخی آنی‌ به مسالهٔ مرموز مرگ و زندگی‌، یا پدیدهٔ خلقت میپندارد،  یا مجموعه قوانینی مکتوب و تغییر ناپذیر که بدون آنها پایه‌های عرش مقدس فرو میریزد، آیا این حاصل تقصیر بشر امروز در پرسشگری و نو نگری نیست؟ اینکه میترسد خود را بر آنکه پدارنش بر آن نبوده ا‌ند نیابد، و از تغییر در هراس است؟ و یا اینکه هنوز انسان به درستی‌ فرا نگرفته است که با هر چیز که مخالف است از آن بیزار نباشد، و هنوز دیدش مطلق است، و نسبی‌ بینی‌ را بلد نیست.  انسانی‌ که به واسطه غرق شدن در صفات ناپسندی که نسل‌ها همراه خود متکامل کرده است، همچون "انحصار طلبی"، "احاطه یه بی‌ چون و چرا و یک طرفه بر طبیعت" و بسیاری دیگر، از درک کردن کوچک‌ترین فلسفه‌های وجود محروم است، و برای فرار از واقعیت وجود مرگ خود را به نابینایی میزند. از روح جمعی بی‌ خبر است و با خود و دیگران غریبه است. انسانی‌ که ایمان، شهامت، اراده و موفقیتش را معیار‌های روتین زندگی‌ سرمایه طلبی ش تعیین می‌کند و شاید حتی یک بار از خود نپرسیده که سرنوشت بشر چه میشود؟



نه، هر چه بیشتر فکر می‌کنم میبینم چقدر ساده انگارانه است این تحلیل!

Tuesday, April 14, 2009

احمدی نژاد و توهمی به نام امام زمان

مطلب زیر نوشته مهدی غنی، روزنامه نگار و دبیر سرویس تاریخ روزنامهٔ "اعتماد". توی این مقاله نوشته شده که چطور "احمدی نژادیون" بر اساس یک نظریه علمی‌ تخیلی‌ (که با خوندن مطلب به مراجع انسانی اون آگاهی‌ پیدا می‌کنید ) کاملا به این امر اعتقاد دارند که دههٔ حاضر دههٔ "ظهور"، و احمدی نژاد فرماندهٔ لشکر ایران در سپاه امام زمان. نمیتونم خشم خودم رو بخورم، شاید به خاطر اینه که همین الان فیلم کشته شدن چند نفر رو توی سیل اخیر قم دیدم، و وقتی‌ این مطلب رو خوندم اولین چیزی که با خودم گفتم (از سر غیظ البته) این بود که : "ای کاش آب جمکران رو میبرد



نگاهي به پيشگويي تاريخ آينده

يک سال بيشتر نمانده

مهدي غني

درحالي که چالش بر سر تاريخ گذشته همچنان ادامه دارد، اکنون با پديده ديگري روبه روييم که تاريخ آينده را رقم مي زند. با روي کار آمدن دولت نهم از سال 1384 يکي از مسائلي که همواره سوژه خبري اين دولت بود مساله امام زمان بود. شايعاتي نيز درباره رويکرد رئيس دولت نسبت به امام زمان بر سر زبان ها افتاد. موضوع صندلي خالي در جلسات کابينه و بشقاب خالي سر سفره هيات دولت يا جانمازي خالي جلوي صف نماز و... همه دهان به دهان مي گشت که با تکذيب کلي رئيس جمهور قدري فروکش کرد. کمک هاي مالي دولت به مسجد جمکران و جشن نيمه شعبان يکي از نمودهاي اين موضوع بود. اما گذشته از همه اين خبرها که کمتر سند و مدرکي برايش ارائه مي شد، انتشار کتابي در اين موضوع به طور رسمي مساله را از حالت شايعه و توهم درآورد و به صورت موضوعي قابل بررسي و جدي مطرح کرد. همزمان با شروع کار دولت نهم کتابي با عنوان «دهه 80، دهه ظهور» نوشته دکتر سيدحسين سجادي توسط انتشارات هاتف منتشر شد. در اين کتاب با تمسک به برخي روايات پيشگويي شده است که امام زمان تا پايان دهه 80 ظهور مي کند.

دو سفياني

در اين کتاب با استناد به برخي روايات و تعبير برخي واژه هاي آن گفته شده است قبل از ظهور امام زمان (عج) دو سفياني ظهور مي کنند که جنگي در منطقه خاورميانه به راه مي اندازند. سفياني اول شخصي قدرتمند است که در عراق ظهور مي کند. وي آدمي سفاک و خونريز است که نويسنده کتاب آن را با صدام حسين مطابقت داده است. سپس اين سفياني از لشگريان فردي به نام شعيب بن صالح شکست مي خورد. سفياني دوم که از فرماندهان يا مشاوران و معاون سفياني اول است (ص 33) از منطقه سوريه برمي خيزد. وي با حمله به عراق و ضميمه کردن آن به سوريه و حمله به لبنان براي سرکوب مقاومت لبنان و حزب الله و سپس ايران در پي آن است که طرح خاورميانه بزرگ را که از سوي بوش و محافظه کاران امريکا مطرح شده است، عملي کند. (صص83 و 84)

«
در اين زمان امريکا که با قدرت تبليغاتي ماهواره يي تلويزيوني به همراه قدرت اقتصادي و نظامي فوق العاده آن که در حديث به عنوان دجال ياد شده به خصوص امريکاي امروز و غرب به رهبري بوش پسر و نئومحافظه کاران جنگ طلب اولاً براي خنثي کردن پيروزي هاي انتفاضه و نابودي آن يک کودتا يا قيام مسلحانه را در سوريه برنامه ريزي و پياده مي کند.... طبق حديث با يک کودتا يا شورشي داخلي در سوريه يکي از سران و فرماندهان نظامي بعثي شبيه صدام را روي کار مي آورند...»1

«
برخي از علما و از جمله علامه مجلسي اشاره نموده اند از روايات دريافت مي شود سفياني اول احتمالاً صدام فرار کرده و به او ملحق مي شود يعني صدام که اکنون چهره يي است فراري و افسانه يي چون بن لادن احتمالاً در موقع مناسب به ادامه نقش خود مي پردازد يعني به عنوان مشاور و هم يک فرمانده به خدمت سفياني درمي آيد مثل عمروعاص که به خدمت معاويه درآمد و قرار داشت.»2«به علاوه به گفته شخصيت هايي چون بهلول عالم و عارف و ديگران از علما و کارشناسان سفياني با نام و کنيه خاص خود و با ساير خصوصيات مندرج در احاديث هم اکنون در سوريه است و از ژنرال ها و فرماندهان ارتش سوريه و در حدود سن بازنشستگي است مثل صدام.»3

سپس نويسنده شرايط زمان ظهور سفياني دوم را با شرايط امروز منطقه مطابقت داده و همه مصاديق گفته شده را محقق مي بيند؛ «وقتي احاديث را مي بينيم و مطالعه مي کنيم، مي بينيم در اين زمان در ايران خراساني است که هاشمي يا سيدي است که در دست راست او علامت و نشانه يي يا خللي است همانند آقاي خامنه يي که اثر ترکش انفجار بمبي بر آن است.»4

«
در عربستان حاکم آن عبدالله است و اميرعبدالله که هم اکنون همه کاره است. عبدالله يا ملک عبدالله ترور شده و حکومت عربستان به خاطر اختلاف در جانشيني او و اختلافات داخلي تضعيف مي شود. آنچه در جهت برنامه ها و اهداف امريکاست.» «در اين زمان و در اين دوره امام زمان (عج) ظهور کرده و قيام مي کند تا اينکه سيدحسني در جنوب کوفه نزديک دجله و فرات با او ملاقات مي کند. سيدحسني از ايران است و نام او محمد است و خوش سيما، طبق حديث وقتي او مي آيد و به قدرت مي رسد آشوب مي شود، مثل آشوب هاي تهران در سال 78 و اذيت و آزارها مي بيند. آقاي خاتمي در سال 76 وقتي در انتخابات شجره نامه خود را ارائه کرد، ديديم سيدي حسني است.»5نويسنده سپس پيشگويي مي کند که سفياني دوم پس از حمله به اردن و لبنان و عربستان و عراق قصد ايران مي کند که با مقاومت لشگر ايراني به سرداري شخصي به نام شعيب بن صالح روبه رو مي شود و از او شکست مي خورد. (ص 88)

«
از ري (يا تهران) مردي به قدرت مي رسد. چهارشانه و گندمگون (سبزه) و کوسه (يا ريش کم طبق احاديث ديگر) به او گفته مي شود شعيب بن صالح با نيرويي چهار(يا چند) هزارنفره، لباس ايشان سفيد و پرچم ايشان سياه است (يا تيره شبيه آرم ها و نشان هاي سپاه پاسداران). در مقدمه و سرآغاز ظهور مهدي با کسي برخورد نمي کند مگر اينکه او را از پا درمي آورد. اين شخص فرمانده يا رئيس نيروهاي ايراني با مشخصاتي که شبيه احمدي نژاد رئيس جمهور ايران سبزه، با ريش کم و از اهالي ري يا اطراف تهران و در احاديث ديگر گفته شده او متوسط القامه است.» (ص45)

با اين اوصاف نويسنده در سال 84 نتيجه گرفته است که به ظهور امام زمان چند سالي بيشتر نمانده است؛ «از طرف ديگر طبق نظر کارشناسان از 40 مورد و نشانه زمان ظهور ظاهر نشده و قيام، حدود 37 نشانه ظاهر شده تنها سه نشانه متصل به ظهور ظاهر نشده، گرچه مقدمات آن محقق شده باشد يا از اين نشانه ها حدود 93 درصد ظاهر شده اند و احتمال 90 درصد و بيشتر در هر علم و دانشي 100 درصد شمرده شده و براساس آن حکم مي کنند...» (ص91)

«
بنابراين سال هاي پيش روي ما سال هاي ظهور و قيام قائم عج است و نسبت به ظهور و قيام احتمالاً ما اکنون در سال هايي شبيه 55 و 56 هستيم نسبت به سال 57 و سال نهضت و انقلاب خونين و پيروزمند اسلامي ايران.» (ص91)

«
خداوند زمينه ها و شرايط ظهور و قيام را در زماني اندک و کوتاه چون يک شب فراهم مي آورد و دهه 50 اگر دهه انقلاب بود و دهه 60 دهه جنگ و دهه 70 دهه بازسازي و سازندگي تجديد قوا و تجديد نفس، دهه 80 دهه ظهور است و قيام قائم البته ان شاءالله.» (ص 92)

نويسنده در پي اين تحليل براي شاهد مثال از قول آقاي پناهيان در سال 80 و آقاي توکل در سال 82 خبري از آيت الله بهجت نقل مي کند که کسي با امام زمان در ارتباط بوده و ايشان هم نزديکي ظهور را تاييد کرده اند؛ «بشارت را حضرت آيت الله بهجت داده اند و اين اخبار بسيار موثق است و کانال خبر هم محفوظ است، اگر خواستيد ارائه مي کنم. ايشان از يکي از دوستان شان با حضرت در ارتباط بوده اند و ملاقاتي با آيت الله داشتند. فردي از آقاي بهجت مي پرسد شما چيزي از ايشان مي گويد بله. پرسيدم در اين تشرف مبشرات (بشارت و مژده) داريد، بحثي از ظهور هم شد؟ ايشان فرمود؛ آري مضمون سخن آقا اين بود که ظهور بسيار نزديک است.

آقاي بهجت در اين جلسه اين جمله را مي گويند پيرها هم منتظر باشند.» (ص92)

نويسنده سپس اين جمله را تجزيه و تحليل کرده چنين نتيجه گيري مي کند؛ «لازم به يادآوري است که آقاي بهجت ايده الله آن چنان پير است که کم و بيش پشت ايشان خميده است حدود سن 90، يعني جمله پيرها هم منتظر باشند از طرف ايشان يعني يکي دو سال آينده نه بيشتر.» (ص93)

از سويي ديگر نويسنده بر اين باور است که سال ظهور امام زمان عدد فرد است نه زوج؛ «در حديثي از اباعبدالله الصادق (ع) آمده است که ظهور و قيام قائم در سال فرد (هجري) است که بدون بررسي سند آن بايد بگوييم احتمال اين امر بيشتر است. لااقل آقاي صافي در منتخب الاثر آن را بيان نموده که؛ قائم قيام نمي کند مگر در سال فرد، سال يک، 3 ، 5 ، 7 ، 9.» (ص 81)با اين اوصاف با توجه به اينکه از دهه 80 دو سال بيشتر نمانده و اکنون سال 1420 قمري است و سال فرد قمري در اين ميان 1421 است، از دي ماه سال جاري که وارد سال فرد قمري مي شويم بايد اين امر اتفاق بيفتد.

اين درحالي است که کتاب مزبور در سال 1384 منتشر شده و از آن تاريخ چهار سال گذشته است. ضمن اينکه جرج دبليو بوش که به نظر نويسنده کتاب همان دجال است در امريکا از راس قدرت کنار رفته و در ترکيه که به زعم نويسنده اسلامگرايان سرکوب و حذف مي شوند، اسلامگرايان قدرت يافته اند. از طرفي سياست هاي جنگ طلبانه امريکا مورد نقد صاحب نظران و سياستمداران امريکايي قرار گرفته و هم اکنون دولت نهم در حال بازگشايي باب مذاکره با امريکاست. کمااينکه اخيراً رئيس جمهور محترم دستور ايجاد دفتر امريکا در وزارت خارجه خودمان را داده است. از سوي ديگر اين نکته قابل تامل است که مطابق همان کتب و رواياتي که در اين کتاب مورد استناد قرار گرفته کسي نمي تواند ادعا کند امام زمان را مشاهده کرده است. در کتب مربوطه در متن نامه به علي بن محمد سيمري آمده است؛ «آگاه باش، به زودي افرادي از شيعيان من خواهند آمد که ادعاي مشاهده خواهند کرد، هر کس چنين ادعايي کند کذاب و افترازن است.»6

بنابراين نقل قول از کساني که مدعي اند با امام زمان ارتباط دارند و از قول ايشان پيام مي آورند يا سخني نقل مي کنند کذب و افترايي بيش نيست. اما اينکه وزارت ارشاد به چنين کتابي مجوز داده است بسيار جاي شگفتي است.

همچنين در همان روايات نيز به اين نکته اشاره شده است که زمان ظهور براي هيچ کس مشخص نيست و تصريح شده است که کساني که وقت تعيين مي کنند دروغگويند. «کذب الوقاتون»7

بنابراين نويسنده محترمي که اينچنين دقيق وقت ظهور امام زمان را تعيين فرموده اند و حتي عنوان کتاب را «دهه 80، دهه ظهور» نامگذاري کرده اند با روايات فوق چه حکمي پيدا مي کنند؟ ضمن اينکه اگر منطوق روايات تعيين وقت را بپذيريم بايد پرسيد چه کسي مسوول نشر اکاذيب است و چرا بدين وسيله اذهان عمومي تشويش مي شود و با اعتقادات مردم بازي مي شود و نه تنها کسي معترض اين مسائل نمي شود بلکه براي نشر و پخش آنها نيز مجوز صادر مي شود. به راستي وقتي اين پيشگويي ها در عرصه تاريخي به وقوع نپيوندد به اعتقادات مردم خدشه وارد نمي شود؟

از سوي ديگر در تجربه تاريخي خودمان مگر سراغ نداريم امام زمان هاي دست ساختي که با زمينه سازي تراشيده شدند و گروهي از مردم نيز با تطبيق برخي قرائن و شواهد که همواره براي چنين مواردي پيدا مي شود به آنها گرويدند؟

پيدايش فرقه بابيه و بهائيه که در شرايط سياسي و اجتماعي خاصي روييدند و استعمارگران نيز از آنها بهره برده و به تقويت آنها پرداختند مساله يي بسيار عبرت آموز است. آيا آنها که چنين تجربياتي در فرقه سازي و جريان آفريني دارند، نمي توانند بار ديگر چنين فتنه هايي برپا کنند؟ تفرقه هاي فرقه يي و اختلافات شيعه و سني که در کشورهاي منطقه در حال شکل گيري است و توسط عواملي دامن زده مي شود آيا نمي تواند زمينه مناسبي براي تبديل آن به يک جنگ فرقه يي در سطح کشورهاي اسلامي و خلق سناريويي جديد با اشکال تازه تر شود؟ آنچنان که استعمارگران را از پتانسيل فعلي کشورهاي جهان سوم و به ويژه کشورهاي اسلامي براي مدت ها آسوده خاطر گرداند؟

به ويژه آن که در کتاب دهه 80 ...چهره يي از امام زمان ارائه مي شود که قابل تامل است. نويسنده مدعي است امام زمان مورد نظر پس از شکست دادن امريکا در فلسطين، به صلح و عقد قرارداد با امريکا و جهان غرب و ناتو روي مي آورد.

(
ص 93)

اما همين امام زمان به مدينه مي رود و کنار قبر پيامبر را نبش قبر کرده و با دو خليفه اول و دوم و پيروان شان تصفيه حساب مي کند. (صص 118 و 119)

آيا به واقع امام زمان با امريکا و اسرائيل مصالحه کرده و عليه برادران اهل تسنن نبرد مي کند؟

به راستي آيا طرح اين گونه مساله امام زمان، زنگ خطري براي جهان اسلام نيست؟ آيا علماي روشن بين صداي اين زنگ را نمي شنوند؟

پي نوشت ها؛----------------------------

1-
سجادي، سيدحسين، دهه 80، دهه ظهور، انتشارات هاتف، 1384، صص 82 و 83

2-
همان، ص 85

3-
همان، ص 91

4-
همان، ص86

5-
همان، صص 87 - 86

6-
علامه مجلسي، بحارالانوار، ج51، ص 361

7-
علامه مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص 103

Monday, April 13, 2009

مهمانان هتل آستوریا (guests of hotel Astoria)

به همه ایرانی ها توصیه می کنم این فیلم رو ببینند
http://www.youtube.com/watch?v=8qR0IiMYteo
http://www.youtube.com/watch?v=4lNydyuPbDY&feature=related
من خیلی زود نظر باضافه احساس شخصیم نسبت به این فیلم رو می نویسم. دوست دارم بدونم شما چه فکری می کنید




مهمانان هتل آستوریا

خلاصه:
این فیلم داستان شهروندان ایرانی‌ است که بعد از انقلاب و به دلایل مختلف از جمله سیاسی یا مشکلات بعد از انقلاب فرهنگی‌ تصمیم به خروج از ایران میگیرند و در کشور ترکیه به دنبال پناهندگی آمریکا یا کشور‌های اروپای غربی هستند.

نویسنده و کارگردان: رضا علامه زاده
بازیگران: شهره آغداشلو ، محسن مرزبان ، ویدا قهرمانی، مارشال منش وغیره

Sunday, April 12, 2009

از معنویت تا سیب زمینی، و دیگر هیچ


خوب یادمه که تا چند سال پیش، مثلا دو سه دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری قبل، هزینهٔ کشوندن مردم پای صندوق‌های رای "در فشانی" مقام معظم رهبری بود، و همین کافی‌ بود که بیاد و بگه که این یک وظیفهٔ شرعی، اجتماعی، ملی‌، عرفی کوفت زهر مار مردم ماست. چند سال بعدش، هزینه‌ها قربونش برم سنگین تر شد و آقایون سر کیسه رو شل کردن، البته نه اونقدری که به تعداد کل مردم خرج کنن یا حتا در زمان حاضر براشون هزینه‌ای داشته باشه. هزینهٔ معنوی کلام رهبری، تبدیل شد به پدیده‌ای به اسم "پول نفت سر سفره" یا "۵۰ هزار تومان به هر ایرانی‌" که همگی‌ قرار بود ان شا الله در سال‌های آتی و از جیب خلیفه‌های وقت پرداخت بشه که بدون هیچ معیار کمی‌ یا پشتوانهٔ اقتصادی عرضه میشد و خوب ما هم جدی نمیگرفتیم. حکومت عمل گرای امروز، و دولت ضربتی رئیس جمهور محبوب، امروز خیلی‌ خیلی‌ مایه میذاره و به تعداد "آحاد ملت " سیب زمینی‌ پیش بینی‌ کرده، تا خلا موجود در سرمایهٔ معنوی کلام رهبری و ارقام درشت مجهول ناشی‌ از سرمایه نفتی‌، با هر زور و تزویری پر بشه. سوال من اینه، آمدیم و شما باز هم برنده بودید، و رای مردم رو -که البته تنها ابزار احساس وجودشون توی این فضای فاشیستیه - سند تایید شمردید. چهار سال بعد چه چیزی رو میخواید به تعداد جمعیت کشور توزیع کنید؟ یعنی‌ چی‌ میمونه که بخواید این کار رو بکنید؟


....مافیا





فیلتر شکن

در راستای مبارزه با پدیده زشت فیلترینگ و به امید روزی که همه مردم ایران مثل حسین شریعتمداری و جواد خیابانی آزادانه منابع خبری خودشون رو انتخاب کنند ، چند فیلتر شکن رو لینک می کنم
http://www.unblockit8.info/
http://word5.info/
http://www.greywaiting.cn/
http://www.freeproxyserver.us/
http://atunnel.info/
http://www.freesurfproxy.com/



Friday, April 10, 2009

دودستگی

حتما براتون پیش اومده که یه بحث سیاسی، اقتصادی و ... در مورد ایران با یه دوست شروع می‌کنید و این بحث ساعت ‌ها ادامه پیدا می‌کنه، و بیشتر از اونکه حالت بحث و مجادله داشته باشه یه جور انتقال اطلاعات و سرگرمی‌ ناشی‌ از بازگو کردن حقایق تلخ. برای مثل وقتی‌ راجع به وضعیت اقتصادی توی ایران، یا اوضاع بی‌ کاری یا مدیریت بد توی خیلی‌ از حوزه‌ها با یک نفر بحث می‌کنید و عمدتا با نقطه نظرات هم موافقید، و این بحث صرفا یه جور سرزنش کردن مدیران بی‌ لیاقت کشور یا مثلا خندیدن به نوع استدلال کردن فلان مدیر یا خیلی‌ مسائل از این دست میتون باشه، که بیشتر جنبهٔ تفریح یا بهتر بگم خالی‌ کردن عقده‌های درونی‌ داره تا انگیزهٔ پرسش و پاسخ و کنجکاوی. در خلل این بحث‌ها حتا گاهی‌ حقیقت‌های مجرد تر هم از زبون شما یا طرف مقابل شنیده می‌شه، مثل "استفادهٔ ابزاری نظام از دین"، "دست‌های پشت پرده و شبه‌های اقتصادی، سیاسی موجود" و غیره. در هر صورت، چیزی که می‌خوام بگم اینه که آیا شده تا حالا در ضمن این بحث‌ها متوجه بشید که تعداد زیادی از اطرافیان شما هم دغدغه‌های شما رو دارند و به مشکلاتی که مطرح می‌کنید آگاهی‌ دارن. بعد این سوال پیش میاد که آیا مسولین جمهوری اسلامی با این دم و دستگاه پیشرفتهٔ اطلاعاتی‌، خبر ندارند که مردم تا چه حد به سیستم‌های فاسد درون نظام آگهند، یا اینکه مثلا نمیفهمند مردم از وجود این حقایق مجرد با خبرند و ممکنه این مساله تهدیدی برای پایه‌های حکومتشون باشه.

همهٔ ما برخورد‌های شل کن سفت کن نظام رو نسبت به ابزار پخش اطلاعت در جامعه درک کردیم، و خیلی‌ وقت‌ها یه جور حس سر در گمی نسبت به نحوهٔ برخورده حکومت با این ابزار‌ها مشاهده کردیم. سوال دوم من اینه که آیا واقعا این سر در گمی وجود داره و مکمل باقی مدیریت‌های غلط کشور ماست یا ...


 جواب این دو سوال اینه که حکومت مردم رو (به خیال خودش) به دو دست تقسیم کرده. این پدیده  اصطلاحا "dichotomy" یا دو دستگی فکری نام داره. دسته‌ای که  اونها رو هسته یا آحاد مردم میدونه، و گر چه درصد شون در  سال‌های بعد از انقلاب به این ور کمتر شده، اما قدرت اجرائی و مانور  دادن روی اونها چند برابر شده. حکومت تا جایی‌ که ممکنه این طبقه رو از محیط خارج ایزوله می‌کنه و به شدت سرمایه گذاری‌های مذهبی‌ روشون انجام میده، و در عین حال به شکل کاملا زیرکانه، فشار‌های اقتصادی و  اجتماعی رو به اونها تحمیل می‌کنه. به نظر من دلیل این قضیه پیچیدگی‌ و متفاوت بودن فرهنگی، سنی و فکری  همین قشره ، و به همین دلیل ابزار‌های خنثی نگاه داشتنش هم باید مختلف و کارامد باشه. مطمئناً با هر حرکتی که حکومت انجام میده، نیروی فکری و انسانی بخش بزرگی‌ از همین "آحاد مردم" حروم می‌شه. مثلا فشار‌های اقتصادی از نظر فکری مردم رو تحت فشار قرار میده یا محدودیت‌های اجتماعی مقدار زیادی از انرژی نیروهای جوان کشور رو هرز میده. اما همیشه از ابزار‌هایی‌ که داره به شکلی‌ استفاده می‌کنه که هر قشری رو مستقل از بقیه یا  به انزوا بکشونه، یا مطیع کنه، و یا هر دو با هم.

اما بیرون از این پوسته یا احاد ملت ، قشری هست که اگر هم مخالف باشه به شدت از پوستهٔ جامعه ایزوله شده.  فردی که در درون احساس مخالفت می‌کنه و خواستار تغییره، اگر مجبور به همراهی ضمنی‌ با سیستم موجود برای گذران زندگی‌ نباشه، به انزوا کشیده می‌شه، چون روش‌های ارتباط با هستهٔ مردم رو بلد نیست (حتی اوپوزوسیون خارجی هم همین وضع رو داره). این حقیقتی که باید قبول کرد که جامعه ایرانی‌ (در حال حاضر با ترکیب نسل قدیم و جدید فعلی) یک جامعه مذهبی‌ مسلمان شیعه است ، و اگر مخالف یا اصلاح طلبی با وضع بد موجود می‌خواد مبارز کنه  باید از نیروی انسانی جامعه ایرانی‌ استفاده کنه، و برای این کار باید راه نفوذش رو بلد باشه.  در مملکتی که هنوز هیچ کس جز روحانی نمیتونه صیغهٔ عقد بخونه، و دکتر، مهندس، دانشمند، راننده و... زکات و خمس رو به روحانی میدهند و او رو مراقب دین خودشون و واسطهٔ صحبت کردن با خدا میدونند، چطور می‌شه دم از اسلام نزد و مردم رو همراه کرد؟  



به هر حال وقتی‌ من و شما میشینیم پای صحبت هم و راجع به نارضایتی‌هامون درددل می‌کنیم، ما دو نفریم که به این پوستهٔ جامعه تعلق داریم، و شاید همهٔ کسانی‌ که توی ایران به اینترنت دسترسی راحت دارند  متعلق به این پوسته هستند. یه خبر بد اینکه برای جمهوری اسلامی این اصلا مهم نیست که تبلیغاتش و عملکردش از دید پوسته مردمیش چقدر بد و زشت و بی‌ برنامه است. خیلی‌ هم مهم نیست که کشور‌های دیگه چه فکری راجع بهش میکنند، چون بلاخره به اندازهٔ کافی‌ ساخت و پاخت می‌کنه و باج به کشور‌های مختلف میده. چیزی که مهمه اینه که به احاد مردم ظاهر خوبی‌ از خودش و ظاهر بدی از ما و بقیهٔ دنیا نشون میده. 

و میدونید چه چیزی ترسناکه؟ اینکه ثروت مفت به زودی از این مملکت رخت بر می‌بنده و اونوقت محور تمام مبارزات و اصلاح طلبی‌ها می‌شه شکم گرسنه مردم و تن بی‌ لباسشون.  اونوقت مجالی نمیمونه تا راجع به آرمان حرف بزنیم.

هشدار اقتصادی

عزت الله سحابی





Wednesday, April 8, 2009

جمهوری اسلامی حکومت رانتی

مقالهٔ زیر توسط "هوتن شامبیاتی" نوشته شده که در اون به بررسی حکومتهای رانتی میپردازه  که اصولا به منابع مالی‌ خارجی‌ (مثل نفت، وام  یا درامد‌های ناشی‌ از ترانزیت کالا) وابسته هستند و به نوعی از مالیات بی‌ نیاز.  این مقاله بررسی می‌کنه که چطور چنین پدیده‌ای میتونه به ایجاد برژووازی ملی‌ و ایجاد طبقه ثروتمند وابسته به حکومت بشه که اشکال افراطی رو هم میتونه به خودش بگیره. پدیده‌های مرتبط با این قضیه نمونه‌های عینی در کشور‌هایی‌ مثل ایران  داره 

اصل مقاله به زبان انگلیسی

http://www.jstor.org/stable/422114?cookieSet=1  

ترجمه فارسی


http://www.meisami.com/@oldsite/Cheshm/Other%20Articles/02/Shambyati.htm

در بخشی از مقاله که حکومت رانتی‌ تعریف می‌شه، خیلی‌ خوب می‌شه این شباهت رو با وضعیت کنونی ایران درک کرد

"كشور يا حكومت رانتي يا جيره‌‌خوار (Rentier State) به كشوري اطلاق مي‌شود كه بخش قابل‌توجهي از درآمدش را از راه وام‌ها و منابع مالي خارجي به دست آورد. مهم است كه توجه كنيم به‌عنوان درآمدي با منشأ خارجي كه در بيرون از مرزهاي فيزيكي كشور گيرنده توليد مي‌شود، منابع مالي خارجي تقريباً هيچ ارتباطي با روند توليد اقتصاد داخلي آن كشور پيدا نمي‌كنند.(5) افزون بر اين، براي گنجاندن يك كشور در تعريف كشور رانتي، لزوماً بايد حكومت آن دريافت‌كننده مستقيم منابع مالي خارجي باشد.(6) وقتي پول خارجي پيش از گردش در اقتصاد داخلي وارد صندوق ذخيره ارزي كشور مي‌شود، همانند آنچه در مورد درآمد نفتي همه كشورهاي صادركننده نفت خاورميانه رخ مي‌دهد، كشور و حكومت از نظر مالي و اقتصادي از گرو‌ه‌هاي توليدكننده داخلي بي‌نياز و مستقل مي‌شوند. از نظر تئوري، اين استقلال و بي‌نيازي بايد از راه جداسازي حكومت از گروه‌هاي مخالف داخلي آن، سبب تحكيم و تقويت رژيم حاكم شود. اين واقعيت از مدت‌ها پيش شناخته شده است كه ماليات‌ها توقع و انتظار مي‌آفرينند و به تقاضاهايي مانند «بدون حق رأي و تعيين سرنوشت، ماليات ممنوع» مي‌‌انجامند. به‌دنبال آن، عمده نظرات موجود درباره كشورهاي رانتي در اين راستا هستند كه وقتي حكومت ماليات جمع نمي‌كند، گروه‌هاي اجتماعي نمي‌توانند تقاضاهاي متقابلي را در برابر آن مطرح كنند. از آنجا كه سيستم هزينه‌كردِ دولت، واسطه اصلي اتصال درآمد خارجي و اقتصاد داخلي است، گروه‌هاي داخلي تنها مي‌توانند از راه نهادها و ارگان‌هاي دولتي به چرخه پولي كشور دسترسي داشته باشند. با شرايط وابستگي به منابع خارجي، وفاداري به سيستم منطقي‌ترين تدبير فعالان تجاري و اقتصادي است. به‌جاي به چالش‌طلبيدن حكومت، آنها با ايجاد پيوندهاي تحت‌ حمايت و ارباب و نوكري با افراد قدرتمند درون ساختار حكومت، در جهت جلب حمايت و نظر موافق حكومت به سود خود تلاش خواهند كرد.(7)

وابستگي طبقات تجار و فعالان اقتصادي به درآمد خارجي، احتمال بروز درگيري و مخاصمه طبقات را نيز به حداقل مي‌رساند. عدم توسعه‌يافتگي بخش‌هاي توليدي اقتصادي داخلي و توانايي گروه نخبه و قدرتمند اقتصادي در تقويت و چاق‌‌تركردن خود از راه درآمد خارجي، نياز به بهره‌گيري اقتصادي از جمعيت داخلي را از ميان برده و آن را حذف مي‌كند، درنتيجه از شكل‌گيري لايه‌ها و طبقات گوناگون اجتماعي جلوگيري شده و طبقه نمي‌تواند به‌عنوان پايه و اساس اصلي سازماندهي چالش‌ها بر ضد رژيم عمل كند."


چند لینک جالب

 راهبرد مصدق در ملی‌شدن نفت ایران 
به قلم لطف الله میثمی 


 
  سپاه پاسداران تا چه حد در اقتصاد ایران دخالت دارد

 



 

Tuesday, April 7, 2009

جوسان

چندین قرن پیش پادشاه جوانی‌ بر سرزمین ثروتمندی به نام جوسان (jouesant) حکومت میکرد. جوسان پر از ثروت خدادادی بود. خاک حاصلخیز، طلای فراوان و گونه‌های متنوع جانوری. خلاصه کشاورزی و دامداری رونق خوبی‌ داشت. جوسان علاوه بر این از لحاظ اجتمأعی کشور نسبتا پیچیده‌ای بود. مردمی داشت که حواسشون به همه چیز بود و با وجود اینکه به شکل سنتی‌ فقیر نگاه داشته شده بودند خوب میفهمیدند که صاحبان پول و سرمایه چه کسانی‌ هستند. اگر پادشاهی مردم رو از لحاظ اقتصادی فقیر نگاه میداشت این باعث نمی‌شد که مردم از نظر فرهنگی‌ هم عقب افتاده بشن، مبارزه می کردن، رهبرانی برای خودشون انتخاب میکردن تا بالاخره حکومت رو عوض میکردن یا امتیازی میگرفتند. چون جوسان سرزمین حاصلخیزی بود همیشه چشم همسایه هاش هم دنبالش بود. خلاصه گذشت و گذشت تا این پادشاه جوون صاحب قدرت شد. پادشاه بسیار جاه طلب بود و به تاریخ جوسان هم آگاه. اولین کاری که کرد این بود که کلی‌ مشاور برای خودش استخدام کرد و باهاشون به بحث نشست. ساعتها و روزها پشت درهای بسته بحث کرد و نتیجه گرفت. نهایتا فهمید که اگر میخواد ثروتش مداوم باشه و عاقبت پادشاهان قبل از خودش رو نداشته باش راهش اینه که یه کم در ظاهر عقب نشینی کنه و قید خود نمایی رو بزنه، اما به هیچ وجه به کسی‌ باج نده. پادشاه اعلام کرد که از روز بعد خونه نشین می‌شه و ادارهٔ امور رو به کسانی‌ میده که امین مردم هستند و در امر مملکت داری توانمندند. حتا بین مردم شایعه شد که شاه به عبادتگاه خودش رفته و اموالش رو هم در اختیار گردانندگان کشور قرار داده. ولی‌ همیشه مغز متفکر همهٔ تحولات جامعه بود. پادشاه خیلی‌ خوب میدونست که مردم از ثروت آشکار با خبر میشند و به همین خاطر تصمیم گرفت که ثروت رو توزیع کنه به شکلی‌ که از دیده عوام مخفی‌ بمونه. به فرمانرایانش دستور داد که ساده لباس بپوشند ادای گدا‌ها رو در بیارند و توی خونهای محقر زندگی‌ کنند. البته همشون رو مطمئن کرد که همیشه بهترین غذاها رو میخورند و مقررری معلوم دارند و خانواده و بچه‌هاشون هر جای جوسان که بخواند میتوانند تفریح گاه داشته باشند یا عمارت بسازند. ولی‌ همه چیز باید از چشم مردم دور باشه و مردم باید مالیات بدند. دستور داد تمام مملکت رو پر از معبد کنند که توش دین مرسوم مملکت رو تقدیس کنند و در ظاهر سرمایهٔ زیادی رو توی این معابد خرج کنند. پادشه دستور داد که "دروغ" آزاده و سران مملکت باید همیشه به دروغ به مردم اینطور القا کنند که دین، ناموس و خوشبختی مردم براشون مهمه. مترسک‌هایی‌ که به عنوان مملکت دار انتخاب شدند باید با مردم نشست و برخاست میکردند و توی جمع اونها بوی گند میدادند و لباس مندرس میپوشیدند. باید به عبادت مشغول میشدند و در اجرای دستورات کلیشه ای مذهب رایج (مثل قربانی دادن و تشریفات خسته کنند و طولانی) کوتاهی نمیکردند. اگر هر کدومشون می‌خواست از این دستورات سر پیچی‌ کنه عمارت هاش به آتش کشیده میشد و ثروتش برای مردم رو میشد و بعد به عنوان ملحد با الاغ توی تمام شهر‌های جوسان گردونده میشد و خلاصه زندگیش تباه میشد. بعد همه جا چو میفتاد که توی جامعه‌ای که مردم نون ندارن بخورن چرا یه حاکم اینجوری زندگی‌ میکنه. با گذشت زمان خیلی‌ از فرمانرواها خودشون هم نمیدونستند که واقعا کاره‌ای نیستند و حتی به وجود پادشاه هم اعتقادی نداشتند اما تا میخواستاند تک روی کنند زندگیشون بر باد میرفت و خلاصه تصفیه میشدند. خلاصه سیستم خیلی‌ پیچیده شد و مردم گیج بودن. مردم حکومت رو گیج میدانستند و اگر ناراضی بودند یکی‌ از همون فرما نروا‌ها رو با زور و تبلیغ و فداکاری عوض میکردند که به خاطر همین کار هم اسیر میشدند محصولشون رو از دست می دادند و هزار تا بلای دیگه. نهایتا هم یه مندرس پوش دیگه میومد و میرفت. یه سری که بیشتر چیز میفهمیدن کم کم شروع کردند به تحقیق کردن که این همه ثروت پس داره کجا میره. چرا مردم جوسان گرسنه ا‌ند در حالی‌ که کشور ما سرسبزه و پر از پروت. پادشاه از دور همه چیز رو میدید و چون بین مردم جاسوس زیاد داشت، وقتی‌ از طرز فکر عوام خبر دار میشد براش راه چاره پیدا میکرد. اول از همه دستور داد کلی‌ از زمین های اطراف شهر‌های بزرگ رو بسوزونند و رودخونه‌ها رو خشک کنند. مردم فکر میکردند قحطی اومده، خشکسالی شده ولی‌ اگر کسی‌ اهل سفر بود و خیالش راحت، میتونست سفر کنه و بره ببین که توی کل جوسان پر از ثروت و منابع خدادادیه. توی جوسان ۹ ماه از ۱۲ ماه سال ماه‌هایی‌ اعلام شده بودند که از نظر مذهبی‌ سفر کردن توی اونها خلاف بود و غیر از اون هر کس برای اینکه از دروازهای شهر بگذره باید عوارض میداد. عوارض برای مبارزهٔ حکومت با راهزنانی که بیشترش توهم بود یا ساختهٔ دست خود حکومت.

خلاصه گذشت و گذشت. هر روز یک عده مردم بودند که بیشتر و بیشتر میفهمیدند و به این بدبختیها فکر میکردند. و هر روز یک ابتکار جدید از طرف پادشاه. پادشاه میدونست که باید هزینه کنه تا مردم بیشتر و بیشتر گیج بشند. میدونست که مردم باید بدبختی رو بخشی از سرنوشت خودشون بدونند به همین خاطر همیشه همه چیز رو پیچیده تر میکرد. مردم رو به جون همدیگه مینداخت و اجازه میداد که فکر کنند همه چیز به دست خودشون اداره می‌شه. چون در ظاهر همین بود، حاکمین محلی از خود مردم بود، دعواها توسط خود مردم حل و فصل میشد و ظاهر همین بود. اما ثروت رو او تزریق میکرد. هر وقت و هر کجا که دوست داشت. پادشاه فهمید که هر چقدر لایه های حکومتش رو بیشتر کنه مردم سخت تر میتونند تحلیل کنند که چه اتفاقی توی کشورشون میافته. عاقل تر‌های جمعه توسط خود مردم از بین میرفتند و مردم اون‌ها رو دیوونه میدونستن، چون بجای اینکه فکری به حال قحطی و وضع معیشت مردم کنند مدام میخواستند مردم رو روشن کنند و از مفاهیم ایده آل می زدند. بدتر از همه اینکه اونها رو مخالف آیین میدونستن. همه چیز در هم شده بود. حتا مردم نمیفهمیدندن که کی‌ داره با کی‌ مبارز می‌کنه، و عمدتا با هیچ گروهی همراهی نمیکردند. جوسانی‌ها دلاور بودند و اگر دشمن خودشون رو میدیدیند، رو در رو، جوانمردانه باهاش می‌جنگیدند. اما همین مردم خونه های همدیگر رو آتش میزدند چون هم دیگر رو مقصر بدبختیهای هم میدونستند، و دانشمندان رو به صلیب میکشیدند چون اونها ردیوانه و عمل ناگرا میپنداشتند، و مهاجرین رو ملحد چون ۱۲ ماه سال رو از در وازهای جوسان خارج بودند.

اما این همه بدبختی از دیدگاه پادشاه بود که از دور به ریش مردم میخندید.

ظاهرا زمانی‌ پادشاه سرنگون شد، در حالی‌ که به ۷۰ سال نرسیده بود. نمی‌دونم چه اتفاقی افتاد ولی‌ ظاهرا مردم با وجود همهٔ این فشارها باز روزانه‌ای رو باز کردند. حقیقت در دل مردم، خانه های مردم، سینه به سینه و نسل به نسل رشد کرد. هر قدر تزویر و حیلهٔ پادشاه بیشتر میشد، مبارزهٔ اهل حقیقت هم رشد میکرد، و پادشاه درک نکرد که او اولین کسی‌ نبود که قصد داشت با روابط انسانی‌ بازی کنه. نفهمید که نمی‌شه جلوی فکر کردن مردم رو گرفت.


راستش من نمی‌دونم مردم جوسان چه کار کردند و چه کسانی‌ مبارزه کردن و چطور، تا اینکه جوسان آزاد شد. ولی‌ میدونم که پیشرفت جوامع انسانی‌ مثل تکامل حیات، و شاید خیلی‌ هوشمندانه تر از اونه. تا وقتی‌ که روح جهش و نوگرایی در یک جامعه نمرده اندیشمندانش راه‌های نو رو پیدا میکنند و امید رو زنده نگاه میدارند و جامعه از پس همهٔ بیماریها، بلاها و تزویر‌ها نسل جدیدی رو معرفی‌ می‌کنه که متکامل تره. فقط به این شرط که کاملا منقرض نشه.

جامعه ایران هم از این قضیه مستثنا نیست، مار هفت خطی‌ که روی پیکرش چنبره زده خیلی‌ بی‌ شباهت به پادشاه جوسان نیست.

همون صاحبان همیشه سرمایه های ملی. کسانی که ثروتشون بر پایه پورسانت های نفتی و قاچاق و ترانزیت مواد مخدر اسلحه و انسان بنا شده. پادشاه هایی که امروز شکل موسسه هایی روبه خودشون گرفتند که تمام شریانهای مالی، عمرانی، انرژی و اعتباری کشور توی دستشونه و امثال آقایان در راس قدرت سگ های وفادارشون.

این نیز بگذرد ‌ای صاحبان سرمایه ...



nightmare

نمی دونم چرا ولی چند روز پیش خواب دیدم رفتم ایران یه جایی نردیک مرز قطر. میدیدم که قطر یه کشور پیشرفته شده و تمام منظره هایی که من ازش می دیدم حکایت از آبادی و سرسبزی داشت. این طرف مرز اما همه چیز شلوغ و بد بود. مثل تهران بود. اصلا انگار تهران بودم. اما هر روز 8 ساعت آب و برق نبود. من با خودم آب معدنی برده بودم که همه با دیدنش ذوق زده می شدند! همه تشنه بودند و پر از حسرت. اما هنوز یک عده شریف بودند. شرافت اما بوی تعفن می داد. عرق میریختند و اندک آبی که ذخیره کرده بودند رو هر از چند گاهی به خورد بچه های کوچک می دادند. همه می رفتند و می اومدند و صدایی از کسی بلند نمی شد. با وجود اینکه خواب بودم و مجالی نبود تا بشینم و حرف بزنم و از ایدؤلوژی مردم خبردار بشم ولی خوب میدنستم که هنوز یک قشر قیم مردمه و هنوز سردمدار دینه. هنوز آدم میکشه با قضاوت کسی که هم مدعی العموم و هم شاکی و هم دادستان و هم قاضی و مجری خودشه. می دیدم که شهوت هنوز برای مردم آتش درونه و گناه کبیره و برای آقایان طبیعت انسانی و مستحب مؤکد. سردمداران امروزی نبودند و من حسرت می خوردم که ظالمیانی رفتند و من حقارتشون رو ندیدم. من ندیدم که کوچکترین وابستگی هاشون رو از دست بدند، در حالی که وقتی نشستند و برخواستند و نماز خوندند میلیونها هم وطن بودند که همه چیز رو باختند و باز برای به دست آوردن از دست رفته ها به درگاه بتهای نجس مقدس نمای حکومتی، به آغوش قیمین دروغین دین و ناموس پناه آوردند. اما از اونها وعده آخرت گرفتند و آخرت نه به معنای "دیگری" و "دیگر اندیشی"، بلکه خرافه و جهلی برای چپاول فکر و نیروی انسانی. من فهمیدم که چرا انسان زیانکاره به قسم زمان .