های ای مرز و بوم، قوی باش و زندگی را به چنگ ار. هنوز هستند مردانی که در حصار تو بودن را با وجود سگهای رها شده در قفس تو دوست میدارند. سخت بر تو بیم دارم، سخت بر توای گنجینهٔ خاطراتم میترسم. اگر روزی حریصان قدرت تو را تکه تکه کنند، با کدام دل، با کدام کلام از خاطرات، یادگارها و آرمانهایی بشنویم و بگوییم و بنویسیم که روزی، جایی، گوشهای در دل تو خاطره شد
هایای مرز و بوم، چنین بیکس شدن در باورم نیست...
مگر نه اینکه خاطرات را در گنجینه دل خود نگاه میداریم، تا برای همیشه یاد لبخندها گواهی باشد که خوشیها میمانند متصل به زمان، مکان و افرادی که آنها را با ما تقسیم کردند. مگر نه اینکه هر خاطرهای را بستری است، و زمینههایی که ما ناخوداگاه به یاد میسپاریم. میدانی چقدر سخت است که زمینها و زمینهها ویران باشند و تو نقل خاطرات کنی
این را به زندگی هم میگویم. برای ما آنقدر تلخ نباش تا زمین و زمانمان از هم گسیخته شود، تا دیگر تحمل خاطرات شیرین خود را هم نداشته باشیم. امیدها و آرمانها را نمیخواهیم به باد بازیگوش تو بسپاریم. میخواهیم آنچه را که تصور کردیم از جنس ابدیت است مراقب باشیم